سلام

همه ما اهداف ریز و درشتی برای خودمان داریم

اما زمانی که سعی می کنیم برای اهدافمان کاری کنیم و به آن ها برسیم اتفاق جالبی رخ می دهد

خیلی وقت ها انگار هدفمان تغییر می کند یا ممکن است خیلی عمیق بشود

اممککن است حس کنیم از این شاخه به آن شاخه می پریم

ولی به نظر من مسئله از جای دیگری آب می خورد

 

زمانی که ما هدفی برای خودمان تعیین می کنیم تصویر مبهمی نسبت به آن داریم و هنوز بابت علاقه‌مند بودن یا نبودن به آن شک داریم و مطمئن نیستیم

و زمانی که شروع می کنیم و برای هدفمان تلاش کنیم یک سری واقعیت ها برایمان ظاهر می شود؛

ممکن است از بخشی از آن خوشمان نیاید و یا کاربردی نباشد

مثلا من علاقه‌مند بودم روانشناس شوم اما زمانی که وارد آن شدم دیدم بیشتر از کار بالینی، علاقه دارم در مورد روانشناسی بنویسم

در حقیقت این نوشتن بوده که خودش را به شکل روانشناسی درآورده تا بتواند خودش را نمایان کند!

به نظرم ما خیلی اوقات از این شاخه به آن شاخه نمی پریم بلکه هدفمان را هَرَس کرده و شاخ و برگ های اضافی اش را می بریم و روی اصل آن متمرکز می شویم

و به بیان بهتر؛ هدفمان را متمرکز می کنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *