چه کسی نمیخواهد مشتریانش صددرصد راضی باشند؟ بگذار اینجوری بگویم؛ تصور کن صبح از خواب بیدار میشوی، صبحانهای میل میکنی، چای پررنگ با نان سنگک تازه و پنیر گلپایگان و گردو خراسان. گوشی را برمیداری، با اعلان پیام مشتریان مواجه میشوی. همه تشکر کردهاند بابت محصولت. پیامکها را باز میکنی، از دیشب که خوابیدی تا صبح ۱۰۰ تا پیامک واریز به حسابت آمده. عه همین الآن هم یکی آمد!
اینها رؤیابافی نیستند. بسیاری از صاحبان برندهای موفق چنین چیزی را تجربه میکنند. حتی در همین کشور خودمان با این اقتصاد داغونش. این حس خوب نتیجه تعامل درست با مشتری است. البته پیشفرضهایی مانند کیفیت محصول و خدمترسانی هم در اولویت است. اما بعد از اینها، مهمترین ابزار شما تعامل با مشتری است.
مشتری، باعث سودرسانی به کسبوکار است، هدف نهایی کسبوکار سودرسانی است پس مشتری را میتوانیم خود کسبوکار بدانیم!
تصور کن یک فروشگاه اینترنتی راه انداختهای و بهزور تبلیغ توانستی دههزار دنبالکنندۀ دستبهنقد به دست بیاوری. میگویی پس نانم در روغن است؟ نه بدبخت، اشتباه میکنی! باید بتوانی با آنها تعامل کنی. وگرنه آن شخص مگر اسکل است که پولش را بیخودی خرج کند؟
چگونه با مشتری تعامل کنیم؟ آها این شد سؤال خوب. سهراه برای این موضوع وجود دارد
مورد اول: کپیرایتینگ
اگر جنگهای غیرانسانی کسبوکارها را فاکتور بگیریم. بازی اصلی برندهای بزرگ از جاده مفاهیم و شبکههای تداعی میگذرد و ابزار این مهم، کلمات هستند. کپیرایتر، جادوگر کلمات است و کپیرایتینگ میتواند نقطه تمایز کسبوکارتان از رقبا باشد. خیلی از افراد فکر میکنند اولین کار کپیرایتینگ، افزایش فروش است که غلط فکر میکنند؛ چون کپیرایتینگ قبل از هر چیز، برقرار کنندۀ ارتباط است. اگر بهخوبی از کپیرایتینگ استفاده کنید میتوانید برای مشتریانتان وفاداری غیرمنطقی به برندتان ایجاد کنید.
مورد دوم: کپیرایتینگ
کسی هست نداند تعامل با مشتری مهمترین کار یک کسبوکار است. به همین دلیل است که بازار CRM یا برنامه مدیریت ارتباط با مشتری، شدیداً داغ است؛ چون برندهای بزرگ همیشه در پی ایجاد تجربه بهتر برای مشتری هستند. تعامل با مشتری یعنی داستانی بنویسم که مشتری با آن ارتباط برقرار کند. راهورسم استفاده از محصول ما را بداند. خطمشی کلامی وجود داشته باشد که تیم روابطعمومی بتواند از طریق نقاط تماس (تاچ پوینت) بهخوبی با مشتری ارتباط برقرار کند و محتواها آنقدر جذاب باشد که مشتری را درون کسبوکار ما حفظ کند. همه اینها با کپیرایتینگ و کلمات میسر میشود.
و مورد سوم: کپیرایتینگ!
برای تعامل با مشتری به محتوا نیاز داریم. تصویر (عکس و ویدئو)، صوت و متن؛ انواع محتوا هستند. این محتوا باید توانایی قلقلک ذهنی مخاطب را داشته باشد وگرنه دو زار نمیارزد. شاید بگویید این روزها فقط محتوای تصویری ارزش دارد و بعد از آن صوت و دیگر کسی متن نمیخواند. خودتان تنها فکر کردهاید و به این نتیجه رسیدهاید؟ خب دوست عزیز من محتوای تصویری هرچقدر هم که با بهترین تجهیزات ضبط شده باشد آیا به متن سناریو نیاز ندارد؟ آن پادکست کوفتی که هر روز توی ماشین گوش میکنی و با آن پُز میدهی یک متن ندارد؟
پایه هر محتوایی متن است و نوشتن آن کار یک کپیرایتر است، حتی اگر یک تصویر تبلیغاتی ببینیم که هیچ کلمهای نداشته باشد بازهم در فرایند طراحی آن یک کپیرایتر حضور داشته و ایده اصلی آن را نوشته. اصطلاحاً به این نوع از آگاهیها بدون متن یا No Copy میگوییم.
چرا هر سه تا شد کپیرایتینگ؟
راستش را بخواهی قبلاً فکر میکردم در موفقیت یک کسبوکار خیلی از عوامل درگیر هستند. الآن هم همین نظر را دارم؛ اما وقتی بیشتر در دنیای کپیرایتینگ یا متن نویسی ترغیبی و تجاری غرق شدم فهمیدم مهمترین نقش را میان ارکان یک کسبوکار برای بهبود تعامل با مشتری دارد و کسبوکار بدون مشتری یک شوخی خواهد بود.
فواید کپیرایتینگ همین سه تاست؟
باید به عقل کسی که فواید کپیرایتینگ را همین سه تا مورد میداند شک کنیم. کپیرایتینگ همانطور که در بالا اشاره کردم، جادوگر کلمات است و فوایدش برای کسبوکار بیشمار خواهد بود. البته آن چیزی که این روزها در اکوسیستم کسبوکارهای میبینیم آنقدر کپیرایتر را محدود میکنند که خلاقیتش را میکُشد. امیدوارم روزی برسد که مدیران کسبوکار، کپیرایتر خود را ارج نهند. آمین!
کامنت گذاشتن برای تو چند ثانیه طول میکشد؛ اما برای من یکعمر ارزش دارد.
بسیار خواندنی ومفید بود
سپاسگزارم خانم جهانی
خیلی خوب بود
ولی یکم عصبانی بودیدا!!براتون آرزوی موفقیت دارم🌻
ممنون از شما
گاهی اوقات باید کمی لحنمون جدی بشه :)